Pages

۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

دنیای بچه ها

دزدانه به دیالوگ دوتا دختر دبستانی گوش میدادم:
-قراره وقتی بزرگ شدم بفرستنم خارج پیش عموم درس بخونم
-پس کی میخوای ازدواج کنی؟
-اَه هیچ وقت هیچ وقت همچین کاریو انجام نمیدم
-پس میخوای ترشیده بشی
-نه خیرم.میخوام دکترامو بگیرم که آدم خودم باشم.به ازدواجم نیاز ندارم
-میخوای دکترای چی بگیری؟
-مغز و اعصاب
-دلشو داری؟
-آره، یه بار بینی خودم شکسته برا همین به این قضیه خیلی واردم

پ.ن:عاشق اینم که یواشکی به حرف های بچه ها بین خودشون گوش کنم!

۴ نظر:

اشکان گفت...

درودپریساجان
برای اولین باروقت شدتارنگارتوبه صورت جدی بخونم.دلنوشته های جالبی نوشته بودی که بعضاانسان رابه فکرفرومی برد.ولی 2نکته:1.تواین پست دنیای بچه ها,این دیالوگهاواقعامال دوتابچه بودند؟؟؟؟یاشیطون خودت نوشتیشون؟؟؟
2.انتقادی به مدیریت نظراتت دارم که البته شایدشخصی باشه.واون اینه که چرانظرات بایدبعدازتاییدنویسنده نمایش داده بشه؟؟؟
پاینده و پیروزباشی

علامت سوال گفت...

مرسی که سر زدی
در مورد 1، واقعا حرفای دو تا بچه بود! اینجا مطلب خلاف واقع درج نمیشه! در مورد 2، اولین بار که وبلاگم رو راه انداختم اینجوری تنظیم کردم، الان میبینم نیازی هم نبوده شاید حق با توِ ولی تا حالا چیزیو سانسور نکردم :-) شاید عوض کنم تنظیمات رو

! گفت...

yadame mano dadashamam ta hamin avakher arezoomoon bood ye autobus too khate shiraz tehran dashte bashim! albate bayan e in aarezoo haman o navakhte shodan az nahyeye pase gardan az taraf abavi ham haman!

علامت سوال گفت...

=))
درسته بچه رو نباید کتک زد ولی در این مورد دست ابویت درد نکنه،پس گردنیه مسیر زندگیت رو عوض کرد!