Pages

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

a Fitzgeraldian motif

When you are ready, I'm not waiting.

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

...


ذهن جهان را در کاسه ای کوچک بهم میزند،
ساقه ی احساس شکست،
ریشه ای در دل خشکید،
و گلی که افتاد...حنجره را بلعید.

الغرغرنامه: اینجا که آخر دنیا نیست!

امتحان ها هم تمام میشوند
و مقاله ها
و تِز نیز.
*
تو می مانی،
یک کلاه منگوله دار،
کاغذ پاره ای در دست،
وانبوه کتابهایی که تمام کردی اما نخواندی؛
برنامه ی درسی همیشه پربار بود.
*
فهرست کتاب هایی که آرزوی خواندنشان را داشتی سر به فلک کشیده،
میدانم اما...
فهرست را از دست بنه!
کاغذ پاره را بچسب!
بجو شغلی که نمی یابی!
و جستجوی تو بازگشت مقدسی است به نقطه ی شروع.

*
تنها سوال فلسفی این است:
برای اِنُمین بار با دیو کنکور درآویزم،
یا «قدم در راه بی برگشت »بگذارم؟
پس اپلیکیشن ها را پر خواهی کرد،
از شمالی ترین سرزمین های آلاسکا،
تا جنوبی ترین سواحل استرالیا.
و آنگاه که لمیده ای
در شمالِ شمالی ترین شمال،
همیشه آه میکشی:
«سرزمینم...دریغا، هوایش چه خوب بود!»


۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

پایان انسان


آلکستیسِ درونت را بکُش،
هرکول در جهان زیرین خفته است