Pages

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

بی زحمت نگویید انسان بگویید حریص

حریص تا به حال یا حس رضایت از داشته هایش را تجربه نکرده یا اگر هم کرده اینقدر این حس گذرا بوده که طعم آن ابدا در خاطرش نمانده. او همیشه درحال دویدن به سمت آینده است و در این حین پشت سر هم آرزو هایی می کند که چه بر
آورده شوند چه نشوند بی درنگ جای خود را به آرزوهای بعدی می دهند-آرزوهایی که بیشمارند و مدام او را در حسرت تحقق خودشان می سوزانند و می دوانند. حریص هرگز آرام نیست ، معمولا عاقل نیست و حتی در اوج ارزشمندترین موفقیت ها قادر نیست نداشته هایش را از نظر دور نگه دارد و با لمس واقعیت های عینی پیرامونش شاد باشد. حریص ظرفی است که کلمات پر و خالی در ارتباط با او معنایی ندارند چرا که تهی و سرشار بودنش حدو مرزی نمی شناسند. حریص یک تناقض زنده است ، یک پارادوکس دو پا. هم از حیث غرابت بی همتاست هم از حیث سادگی و پیش پا افتادگی...

امروز

خسته شدم از پست های خودم از بس که همه رو تو مواقع خستگیم نوشتم... باید ثبت کنم که امروز خیلی روز خوبی بود. یک روز عالی.

۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

ماندن یا نماندن

ببین!چرا لحظه ای که احساس می‌کنم دیگر تحملم تمام شده و قاطعانه تصمیم می گیرم که باید بروم همیشگی‌ نیست؟ باز چیزی پیدا می شود که اغوا نه ولی وادارم کند خودم را به خاطرش بفریبم برای ماندن.

باید شاد باشم که لحظات دشوار اندوهم گذرا ست؟ یا غمگین که لحظات بی اندوهم همیشگی نیست؟

ببین! نه می توانم بروم نه می توانم بمانم، نه می توانم بمیرم نه می توانم باشم، هم هستم هم نیستم، نه آزادم نه یک برده، نه مختارم نه مجبورم...من...انسان...

انسان بودن چه دشوار است، بودن از نبودن وعدم از هستی دشوار تر...درد و شادی دشوار...تنفس ،خفقان دشوار...رکودوحرکت دشوار...چه دشواراست انسان بودن و بودن یک انسان.