حریص تا به حال یا حس رضایت از داشته هایش را تجربه نکرده یا اگر هم کرده اینقدر این حس گذرا بوده که طعم آن ابدا در خاطرش نمانده. او همیشه درحال دویدن به سمت آینده است و در این حین پشت سر هم آرزو هایی می کند که چه بر
آورده شوند چه نشوند بی درنگ جای خود را به آرزوهای بعدی می دهند-آرزوهایی که بیشمارند و مدام او را در حسرت تحقق خودشان می سوزانند و می دوانند. حریص هرگز آرام نیست ، معمولا عاقل نیست و حتی در اوج ارزشمندترین موفقیت ها قادر نیست نداشته هایش را از نظر دور نگه دارد و با لمس واقعیت های عینی پیرامونش شاد باشد. حریص ظرفی است که کلمات پر و خالی در ارتباط با او معنایی ندارند چرا که تهی و سرشار بودنش حدو مرزی نمی شناسند. حریص یک تناقض زنده است ، یک پارادوکس دو پا. هم از حیث غرابت بی همتاست هم از حیث سادگی و پیش پا افتادگی...
آورده شوند چه نشوند بی درنگ جای خود را به آرزوهای بعدی می دهند-آرزوهایی که بیشمارند و مدام او را در حسرت تحقق خودشان می سوزانند و می دوانند. حریص هرگز آرام نیست ، معمولا عاقل نیست و حتی در اوج ارزشمندترین موفقیت ها قادر نیست نداشته هایش را از نظر دور نگه دارد و با لمس واقعیت های عینی پیرامونش شاد باشد. حریص ظرفی است که کلمات پر و خالی در ارتباط با او معنایی ندارند چرا که تهی و سرشار بودنش حدو مرزی نمی شناسند. حریص یک تناقض زنده است ، یک پارادوکس دو پا. هم از حیث غرابت بی همتاست هم از حیث سادگی و پیش پا افتادگی...