Pages

۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

تهی

با خودم تنهایم،
با همه بیگانه.

قفسم بی دیوار،
روزهایم بی نور،
شبهایم بیمار.

شهر من زیبا نه، نا زشت بود.

آرمانی داشتم،
زهرخندی بر لب.
فریادی گهگاه، 
از سر بیم و نیاز.
شوق کوری در سر،
اشکی از سوز و گداز.

خشم بر دیوار می کوبیدم،
با آتش شمع می رقصیدم،
با آینه می خندیدم.

امروزم اگر تلخ ،فردایم اگر مبهم بود،
امید ولیکن تماشا گر غمهایم بود.

درد با من بود،
زهرخندی،شوقی.
 فریادو هراس،
رنج ،گریه،اشک،خشمی و نیاز. 
  
با همه تنهایم،
با خودم بیگانه.

ز سیاهی حصار است همه دوروبرم.
مشتی از خشم ندارم بزنم بر دیوار.
اشکی از رنج ندارم.
دردی از زخم ندارم.
در گلویم بغض و فریادی نیست،
در صدایم رگ احساسی نیست.

با همه تنها
من،
با خود همه.
 
امید ،
در هیچی من می کاود،
نگهم می دارد،
در تهیواره ی تن.

به تهیخانه خود زنجیرم،
در حصار شهر نازیبا رها.

گر بدانم هست فردایی ورای شهر نازیبای من،
پشت این ویرانه های سوت و کورو سرد بی آوار،
به تهیخانه ی خود می دوزمش امید را،
مثل خار.
 

من ازین زخم،
دورتر،
فردا،
لمس خواهم کرد
دوباره
درد
درد را.

پ.ن:از جنگ سیاه تر؟ وقتی جنگ هست غم نان هست و بیم جان و هر روز خبرهایی برای گریستن از سر اندوه و شادی.بعد از جنگ بیم جنگ های دیگر هست و رویای آرامش و خاطره ی روزهای تلخی که هر لحظه بنا بود بمیری برای خاطر خودخواهی آدم هایی هرگز قرار نبود ببینی. تا از "خوب"شناخت هست و از "بد"خاطره، امید هست و زندگی هست و رویایی هست برای آمدن یک روز خوب. همچنین خشمی و بغضی و فریادی وسرودی و سکوت معناداری. حتی نگاه های نگران و لبخند های تلخ و گریه های سوزان.
از این دردناک تر وقتی است که گذشته ها فراموش می شوند و رویاها ویران، هر صدایی خاموش می شود، نگاه ها بی فروغ، لبخندها پوشالی وسکوت بی معنا.یا شک مثل خوره به جانت می افتد که دیگر آیا روز خوبی وجود خواهد داشت یا اینکه اینقدر غرق می شوی در مشکلات که فکر می کنی همیشه همینگونه بوده است و همینطور باید باشد و شاید هم بدتر از این. 
وقتی غم همیشگی می شود نگاه دیگر خیس نیست که اشک آرامش کند، بی فروغ است، از تهی بر می آید.برای خشم فروخورده فریادی تسلی بخش نیست.
برای زنده ماندن،فرو نریختن و تهی نشدن، خاطره ها باید زنده بمانند و امید نیز هم. 

۷ نظر:

Shivid گفت...

شعرت زیبا بود و قابل لمس. . . فقط یک پیشنهاد : به نظر من شعرت نیاز به پی نوشت نداره خودش یک تکست کامله پی نوشتت هم یه مطلب کامله که به صورت یه پست مجزا می تونی بزاری . منتظر بعدیش هستیم و دلم کلی برات تنگ شده

Morteza گفت...

به نظر من ژي نوشتت براي كسايي كه دقيقا منظور شعرت را درك نكردند ميتونه كمك خوبي باشه .. گرچه شعر خوبيش به بي تفسير موندن از طرف شاعرش هست .. اما باز هم به نظر من عالي بود هم شعرت هم پي نوشتت

! گفت...

man ham ba Morteza va shivid movafegham
jomleie akhareto be tarze bavar nakardani E doos dashtam

Morteza گفت...

كجايي پسر؟ كم پيدايي؟

shivid گفت...

ma poste jadid mikhaim yallaa

علامت سوال گفت...

:D روچشمم دوستان! تو اولین فرصت اپ می کنم...شایدم تو اولین دپرشن...نمی دونم!

شاه رخ گفت...

اميد پليدترين پليديهاست چون عذاب رو كش ميده
شعر هم بد نبود شروعش بهتر از وسطش بود وسطش بهتر از آخرش